آلزایمر تنها مختص به پیری نیست. در بحبوحه جوانی گاهی پیش میآید که آدم میان رفت و آمدهای روزمره، میان بیتفاوتی دیگران، یادش میرود چه میخواسته است. مثل اینکه در یک بعد از ظهر پاییزی خوابش ببرد و بعد یک دفعه از خواب بپرد و نداند کجای تاریخ ایستاده است. به خودش نگاه کند و به دستهایش – به کاری که دستهایش انجام میدهند – و با خود بگوید:«این واقعا همان چیزی بود که من برای دستهایم میخواستم؟»
اما چه اهمیتی دارد؟ دیر زمانی است که شگفتیهایش در میان صدای قاشق و چنگالها و خندههای کودکان گمشده است. طوری از سقف آویزان شده که انگار در صورت نبودش اختلالی در سیستم طبیعت ایجاد میشود، اما؛ اگر روزی بیفتد و بشکند، کسی حتی ککش هم نمیگزد.
آخرین دیدگاهها