ساکنان محله غم: درباره مجموعه عکس «روسپی» کاوه گلستان

در این شرایط که کارگران جنسی محکوم به دیده‌نشدن پشت دیوارهای قلعه‌ای محصور بودند، دوربین کاوه گلستان به مثابه آینه‌ای تمام قد در برابر آنها قرار گرفت.

 

پیش از بررسی مجموعه عکس «روسپی» کاوه گلستان، به شرح مختصری درباره تاریخچه «شهر نو» می‌پردازیم:

 

۱- شهر نو؛ از قاجار تا انقلاب

بعد از انقراض سلسله‌ی قاجار، از آنجایی که رضا شاه مخالف حرمسرا بود، حرمسرای قاجاریه را تخریب و در آن مکان، وزارت دارایی را بنا کرد. بدین ترتیب، صدها زن و دختر ساکن حرمسرا از آنجا خارج و در نزدیکی دروازه قزوین مستقر شدند. عده‌ای از آنها از فقر و بیماری مردند و بسیاری نیز به روسپی‌گری روی آوردند.

بعدها، بخش‌هایی از این محله بازسازی شد تا تن فروشی در ایران مدیریت شود. شخصی به نام ارباب جمشید، هزینه‌ی ساخت ده‌ها خانه را در این منطقه  – به منظور اسکان زنان بی‌سرپرست – متقبل شد و محله بطور رسمی «محله‌ی جمشید» نامگذاری شد اما به دلیل احداث خانه‌های جدید و آسفالت خیابان‌ها، آن منطقه را «شهر نو» نامیدند.

طبق آمار سازمان ثبت و احوال در سال ۱۳۴۶، هزار و پانصد زن در شهر نو زندگی می‌کردند که همگی موظف به دریافت کارت سلامت بودند و  هر هفته به درمانگاه می‌رفتند و هر شش ماه یک بار آزمایش خون می‌دادند.

 

۱-۱ آخر و عاقبت شهر نو و ساکنانش

روزنامه اطلاعات، روز ۱۰ بهمن سال ۱۳۵۷، نوشت: «غرب و جنوب تهران دیروز غرق در آتش و خون بود. ۹۰ درصد از ابنیه قلعه شهر نو در آتش سوخت.» اجتماع مردم، از حدود ساعت ۵ بعدازظهر در اطراف «قلعه شهر نو» که روزی آنجا را «قلعه خاموشان» و زنانش را «ساکنان محله غم» می‌نامیدند، شروع شد. گروهی به زنان قلعه حمله کردند و گروهی مانع از این حملات می‌شدند. تعدادی از روسپیان در این کشاکش کشته شدند و «روسپی خانه بزرگ شهر» به آتش کشیده شد.

آتش‌سوزی، ساعت‌ها در «محله غم» ادامه داشت و هیچ دستگاهی در فکر خاموش کردن آن نبود؛ حتی ماموران آتش نشانی از دخالت برای خاموش کردن این آتش امتناع کردند. خانه‌ها تخریب و محله از سکنه تخلیه شد. کوچه‌هایی که به گواه شاهدان، از بوی تعفن سرشار بود و تپه‌های آشغال و لوازم قدیمی خانه‌ها، جملگی در آتش سوختند. جای آن «پارک رازی» را ساختند تا در روزگار جدید شهر، جایی برای محله‌ی «بدنام» وجود نداشته باشد.

 

۲- مجموعه عکس «روسپی»

کاوه گلستان، عکاس و هنرمند فقید و شناخته شده ایرانی، در سال‌های ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶، سه مجموعه عکس «روسپی»، «کارگر» و «مجنون» را تهیه کرد. گرفتن ۶۱ عکس مجموعه‌ «روسپی» حدود یک سال و نیم به طول انجامید که بخش اعظم آن، صرف برقراری ارتباط با ساکنان «شهر نو» شد.

 

تصویر شاخص

 

نخستین بار، در شهریور ۱۳۵۶، بخشی از مجموعه عکس «روسپی» در سه مقاله‌ پی‌درپی در روزنامه آیندگان با عنوان «قلعه در نگاهی دیگر» به چاپ رسید:

 

۲-۱ گزارش‌های کاوه گلستان درباره شهر نو

کاوه گلستان، با به کار بردن واژه‌ «قفس» در گزارش‌هایش، به خوبی به گرفتاری زنان استثمار شده در این فضا اشاره می‌کند. نوشته‌هایش سراسر توصیف رنج و شرایط غیربهداشتی محیط است؛ از مصرف بالای مواد مخدر تا تپه‌های زباله و جوی‌های جاری کثافت. در این شرایط که کارگران جنسی محکوم به دیده‌نشدن پشت دیوارهای قلعه‌ای محصور بودند، دوربین کاوه گلستان به مثابه آینه‌ای تمام قد در برابر آنها قرار گرفت. چاپ عکس‌ها در روزنامه، کالبدشکافی رنج به حاشیه رانده شدگانی بود که پشت دیوارها محکوم به حذف از وجدان شهروندان شده بودند.

 

 

 

از دیگر اهمیت‌های مجموعه عکس «روسپی» در این است که آخرین مستندات از قلعه‌‌اند.

 

 

۲-۲ روایت‌هایی از زبان هنگامه جلالی، همسر کاوه گلستان

هنگامه جلالی همسر کاوه گلستان در کتاب «بودن با دوربین»  می‌‌گوید:
«از بچگی خودِ من با این ذهنیت بزرگ شده بودم که این‌‌ها موجوداتِ کثیف و پلید و بدی‌‌اند که اصلاً نباید نزدیک‌ شان بروم یا اسم‌شان را بیاورم، بعد کاوه که رفت آنجا عکاسی کرد و حرف زد باهاشان دیدم این‌ها همه‌شان زن‌‌های معصوم و بدبختی هستند.»

همسر کاوه گلستان از تجربه عکاسی از شهر نو این‌گونه می‌گوید:
«وقتی کاوه توی سوال‌هاش می‌رسید به زندگی خصوصی‌شان، زن‌‌ها خجالتی می‌‌شدند که اصلاً نمی‌توانستند حرف بزنند! وقتی کاوه ازشان می‌پرسید شما از کدام دِه آمده‌ای، چند سالت بود که آمدی اینجا، این‌‌ها از زورِ کم رویی نمی‌‌توانستند جواب بدهند.»

هنگامه جلالی، به نقل از کاوه گلستان می‌گوید:

«وقتی دارم باهاشان حرف می‌زنم و بهشان می‌گویم خانم، این‌ها از خجالت سرخ می‌شوند، چون هیچکس هیچوقت به این‌ها نگفته خانم!»

همسر کاوه گلستان اضافه می‌کند:
«من مطمئنم این عکس‌های کاوه برای خیلی از زن‌ها غیر منتظره بوده، تصور همه‌ی ما از این ‌ها، یک چیز دیگر بود.

 

 

زنان محکوم به گتونشینی و حذف از جامعه، تا همیشه از درون عکس‌های کاوه گلستان به مخاطب خیره نگاه می‌کنند و یادآور خاطرات سرکوب شده‌ شهری هستند که نه تنها روسپی‌گری در آن به افسانه‌ها بدل نشد، بلکه روند جداسازی به شکل‌های مختلف و برای گروه‌های مختلف اجتماعی در آن ادامه دارد.

 

  • برای دیدن عکس‌های دیگری از کاوه گلستان به لینک زیر مراجعه کنید:

https://t.me/farfaravvay

  • مقاله «خواهر شکسپیر»، درباره اشتغال و محرومیت اقتصادی بانوان:

http://negarabasian.ir/402//

 

 

 

16 دیدگاه‌ها
Taha
نوشته شده در ۷:۰۲ ب.ظ - فروردین ۱۳, ۱۴۰۱

این روسپی‌ها…
فقط یک خط با کمر کج مثل «د» کم داشتند که بشوند روسپید و سیاهی از چهره‌شان شسته شود، اما کمر خودشان را کج کردند و بلاهایی سرشان آوردند بی‌حساب و کتاب.

نام ما انسان است!
به دنیای ما خوش آمدید…
چه می‌دانم، شاید هم من اشتباه می‌کنم.

    نگار
    نوشته شده در ۴:۲۸ ب.ظ - فروردین ۱۷, ۱۴۰۱

    هیچوقت نمیشه از چند و چون این روزگار سر درآورد. نگاه جالبی به کلمه «روسپی» دارید.

سپیده علی پور
نوشته شده در ۷:۴۳ ب.ظ - فروردین ۱۳, ۱۴۰۱

نگار جان از خواندن این مقاله و دیدن عکسها به وجد اومدم و واقعا برات خوشحالم که چنین قلم توانایی داری.
این موضوع برای من جدید بود و عجیب خواندنی.
ممنون از مقاله پربارت

    نگار
    نوشته شده در ۴:۲۹ ب.ظ - فروردین ۱۷, ۱۴۰۱

    ممنونم ازت سپیده جان. خیلی خوشحالم که مطلب رو خوندین و نظرتون جلب شده ❤.

نگار تهامی
نوشته شده در ۶:۰۵ ق.ظ - فروردین ۱۴, ۱۴۰۱

خیلی مفید و جامع بود عزیزم، لذت بردم و تحسینت کردم که همچین دغدغه‌ای داری.
جنایتی که مردم در حق این زن‌های نگون‌بخت روا داشتند، فراموش‌نشدینه.

    نگار
    نوشته شده در ۴:۳۱ ب.ظ - فروردین ۱۷, ۱۴۰۱

    ممنونم از شما که مطالعه کردین ❤. متاسفانه این ظلم و جفاها هنوز ادامه داره.

زهرا هموله
نوشته شده در ۸:۴۵ ق.ظ - فروردین ۱۴, ۱۴۰۱

خیلی جالب و خواندنی و متفاوت بود نگار جان. لذت بردم👌🏻👌🏻👌🏻

    نگار
    نوشته شده در ۴:۳۱ ب.ظ - فروردین ۱۷, ۱۴۰۱

    ممنون از نظر و توجهتون ❤.

فایما
نوشته شده در ۳:۱۰ ب.ظ - فروردین ۱۴, ۱۴۰۱

بله ما انسانیم ولی برخی فقط یدک کش نام انسان هستیم و بویی از انسانیت نبرده ایم ، با خواندن این مجله و دیدن این تصاویر واقعا می شود به مظلومیت این زنان و دختران پی برد عالی بود.

    نگار
    نوشته شده در ۴:۳۳ ب.ظ - فروردین ۱۷, ۱۴۰۱

    به امید اینکه ریشه ظلم خشک بشه. ممنونم از شما ❤.

زهرا شاهسون
نوشته شده در ۵:۴۳ ق.ظ - اردیبهشت ۸, ۱۴۰۱

خیلی موضوع جالبی بود و قلمت هم که حرف نداره 👏

    نگار
    نوشته شده در ۴:۳۶ ب.ظ - تیر ۲۴, ۱۴۰۱

    ممنونم، خوشحالم که نظرت رو جلب کرده.

لیلا علی قلی زاده
نوشته شده در ۱۰:۲۹ ق.ظ - تیر ۱, ۱۴۰۱

نگار جان مقاله شما برای من خیلی تازه و جالب بود. راستش من تصوری که از این زنان بیچاره داشتم ، چیز دیگه ای بود اما این عکس ها حکایت کلی درد و بدبختی بود و واقعا دردناک بودند

    نگار
    نوشته شده در ۴:۳۷ ب.ظ - تیر ۲۴, ۱۴۰۱

    خوشحالم اینطور بوده، گاهی کافیه از زوایای متفاوت به قضیه نگاه کرد.

سارا
نوشته شده در ۷:۵۱ ق.ظ - تیر ۲۱, ۱۴۰۱

این مطلب و نگاه رو خیلی پسندیدم. حتا شاید خیلی از قاتل ها هم شبیه آدم های دیگر باشند. مثلن خجالتی باشند. 🌹

    نگار
    نوشته شده در ۴:۳۹ ب.ظ - تیر ۲۴, ۱۴۰۱

    خوشحالم که اینطور بوده. هر چیزی ممکنه، کمااینکه اون قاتل هم قاتل به دنیا نیومده

پاسخی بگذارید