آخرین مطالب
تنهایی مخدوش
چیزی به نام تنهایی ناب وجود ندارد. دایره تفکرات دیگران، ما را – از بدو ورودمان به این دنیا، از زمانی که توی یک قنداق
کارهایی که نمیکنیم
در جریان سیالِ زندگی، گیج و منگم. چشمهایم مسیر را میبینند، پاهایم راهم میبرند، دستهایم مینویسند، اما لحظهای بعد به خودم میآیم و یادم میرود
این شفا برسد به دست مجروحترین رویاها
«من آدمی که تو میشناسی نیستم.» سعی میکند جلوی خندهاش را بگیرد. جدّی ادامه میدهم:«واقعا نیستم، نمیتونم پشت کله هم انقدر بدوم [شانه بالا میاندازم]
ترجمه داستان «تپههایی همچون فیلهای سفید» نوشته ارنست همینگوی
نویسنده: ارنست همینگوی[۱] مترجم: نگار عباسیان سرتاسر درّه اِبرو[۲]، از تپههای طویل و سفید پوشیده شده بود. در این سو، نه سایهای بود و
آموزش تجربی نویسندگی
کاش میتوانستم کتابی بنویسم از آدمهایی که – در مواقع حسّاس – کنترل اشکها و لبخندها برایشان سخت است، حرفی برای گفتن ندارند و تا
بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت: درباره کتاب «شبهای روشن»
«شب کم نظیری بود، خوانندهی عزیز! از آن شبها که فقط در شور شباب ممکن است.» این جملهی آغازینِ رمانِ «شبهای روشن» فئودور داستایفسکی و